سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشها چهار گونه اند : دانش فقه برای دین، دانش پزشکی برای تن، دانشنحو برای زبان و ستاره شناسی برای شناخت زمان . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 89 شهریور 14 , ساعت 3:25 عصر

بسم رب الزینب(س) و الشهدا و الصدیقین

 آی دونه دونه دونه نون و پنیرو پونه

قصه بگم براتون قصه عاشقونه ؟

یه وقت نگین دروغه یه وقت نگین که وهمه

اون که قبول نداره نمی تونه بفهمه !

بریم به اون فصلی که اوج گرمی ساله

ماجرای قصه مون داخل یه کاناله

کانالی که تو او این دشت مثل قلب زمینه

دورو بر این کانال پر از میدان مینه....

اونجا که 19 نفر کنار هم خوابیدن

ببین چقدر قشنگن تمامشون شهیدن

یکی ازش خون میره ببین چقدر آرومه

فکر می کنم که دیگه کار آونم تمومه

مجتبی پا نداره سر علی شکسته

مجید دمر افتاده کریم به خون نشسته 

گلوله و گلوله انفجار و انفجار

 پاره های بچه ها قاب شده روی دیوار....

صورت مهدی رفته مصطفی سرنداره

رضا نعره می کشه خیز برو خمپاره

الو الو کربلا پس نخودا چی شدن؟

یاور 2 به گوشم بچه ها قیچی شدن

کربلا کبوترا از تو قفس پریدن

ما آذوقه نداریم مهمونا سر رسیدن

کربلا جون به گوشی ؟ جواب بده برادر

بی سیم اینطور جواب داد الو به گوشی یاور؟

چیزی نداریم که تا سر سفره بزاریم

یاور 2 به گوشی؟ دیگه غذا نداریم

رضا منو نیگا کرد صورتشو تکون داد

بغضی کردشو بیسم از توی دستش افتاد

عجب کربلائیه نشون به اون نشونه

عطش نعره می کشه 5 روزه تشنمونه!

5روزه که می جنگیم کشته می شیم می میریم

بیسیم می گه :(عقب گرد)ولی عقب نمی ریم

رضا تشنه و زخمی به زیر نور آفتاب

من از پی گلوله دنبال یه قطره آب

هیچی پیدا نکردم خسته شدم نشستم

برای چند لحظه ای هردو چشامو بستم

دیدم که توی باغی شهیدامون نشستن

می خندن و می خونن درهای باغ رو بستن...

عجب باغ بزرگی چه باغ رنگارنگی

پر از صفا پر از عشق عجب باغ قشنگی

بال های ملائک روی دست بچه ها

جام هایی از شراب توی دست بچه ها

من و رضا ازبیرون توی باغ رو می دیدیم

صدای بچه ها رو اینجوری می شنیدیم:

اهای اهای بچه ها اینجا عجب حالیه

بچه ها هستن ولی جای شما خالیه

رضا نعره می کشیدآهای آهای بسیجی

تانکها دارن می رسن بدو بدو آر.پی .جی

تانک بعثی خودش رو پشت کانال رسونده

نعره کشیدم رضا ! گلوله ای نمونده

رضا سرش رو با بغض روی سجده می زاره

خشابی تو دستاشه دست و بالا می یاره!

دستو می یاره بالا انگار داره جون می ده

می زنه زیر گریه خشاب رو نشون می ده

میگه ببین خدایا روحیه ها عالیه!

ولی چی کار باید کرد؟ خشابامون خالیه

صداش یه هو بند می یاد توی دست یک شهید

عینهو یه معجزه یه گوله آر.پی.جی دید

روبه سوی اون شهید خندید و سر تکون داد

یواشی گفت مرتضی گلوله رو نشون داد

حرف انو گرفتم نگاهشو فهمیدم

جون تازه گرفتم سوی شهید دویدم

وناگهان صدایی صدای سرد سوتی

وناگهان خمپاره و ناگهان سکوتی

رضا یهو نعره زد بی شرفا اومدن

ماسکو بزار مرتضی که شیمیایی زدن

سینم پر از آتیش شد چشمامو هم گذاشتم

اومد یه شیمیای ماسک "ولی نداشتم

لبخند زدم و گفتم ماسک نداریم رضا

نعره کشید حرف نزن نفس نکش مرتضی

چفیه تو آب بزن حمله شیمیایی

گفتم داری جک میگی قمهمه ها خالیه

رضا پرید ماسکشو گذاشت روصورت من

نعره کشیدم رضا ماسکتو خودت بزن

خندید وگفت مرتضی برادرم بی خیال!

من رو گذاشتشو رفت رفتش بالای کانال

نفهمیدم چه چیزی قلب اونو می آزرد

نفهمیدم واسه چی پیرهنشو در آورد

رضا نعره می کشید بی شرفا باشمام

کانال هنوز مال ماست بیاین بیاین من اینجام

دوشکاچی از روی تانک اونو هدف گرفتش

کار رضا تموم شد نعره کشید و گفتش

بیاین بیاین من اینجام گردان هنوز روی پاست

بیاین بیاین ببینین کانال هنوز مال ماست...

هر کی می خاد خدافظ هرکی می خاد بمونه

بیادتموم عالم این حرفارو بدونه

باید اینو بدونه گردان هنوز روی پاست

هنوزم که هنوزه قلب زمین مال ماست

آهای آهای با شمام گردان هنوز روی پاست

هنوزم که هنوزه قلب زمین مال ماست!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

خوشا به حالتان ای سر و قامتان/ ای فرزندان روح الله / ای عاشقان حسین که در گرداب

خون وضو گرفتید و نماز عشق را به ارباب بی کفن خود اقتدا کردید /

شهدا قسمتون می دم به غریبی مادر دست مارم بگیرید سنگین شدیم

 وبال عروجمون بسته

................................. 

خوش به حال اونایی که با شهادت رفتند خوش به سعادتشون پیش ارباب سربلندند و شاد

بدا به حال ما که کجای کاریم و به چه بازی هایی دنیایی پوچی  مشغولیم !!

 بدا به حال ما بدا به حال ما ؟؟!!

اونا از همه هستی و زندگی و جوانیشون برا ما گذشتند ما چی کار می کنیم پشت کردیم

به شهدا و آرمانهای اونا  فردا قیامت چه جوابی داریم به این لاله ها بدیم

فقط می تونم بگم شرمنده ایم شرمنده....؟!!!


یکشنبه 89 شهریور 14 , ساعت 3:25 عصر

 

می آیم اما کی  نمی دانم .....؟؟!!

...........

 تا اطلاع ثانوی تعطیل

 


یکشنبه 89 شهریور 14 , ساعت 3:25 عصر

بسم رب الزینب(س) و الشهدا و الصدیقین 

 سیده طیبه زمانی موسوی گودینی : متولد 19/8/1334 تاریخ شهادت 17/10/57

(دانشجوی کارشناسی شیمی مشهد)

این سیده بزرگوار درخانواده ای مذهبی و روحانی در روستای گودین از توابع کنگاور یکی از

 شهرستانهای  استان شهید پرور کرمانشاه چشم به جهان گشود

 

براخوندن   رو گزینه ادامه مطلب کلیک کن


یکشنبه 89 شهریور 14 , ساعت 3:25 عصر

                                     بسم الله الرحمن الرحیم

امروز دلتنگم :پدرم سلام ازفرط دلتنگی فراموشم شد عقده ها راه گلویم را بسته اند !

دنبال بهانه ای برای باریدن است! بابا جان می خواهم با تو سخن بگویم  تا از شر این

 بهت منجمد آسوده شوم. می خواهم گرمای اشک را احساس کنم ! می خواهم با

صراحت بگویم که هر روز وسعتم تحلیل می رود آنقدر که از درک ایثار تو عاجزم.

         

  برا خوندن بقیه متن رو ادامه مطلب کلیک کن .... خوندنش خالی از لطف نیست


یکشنبه 89 شهریور 14 , ساعت 3:25 عصر

 

بسم رب الزینب(س) و الشهدا و الصدیقین

به مناسبت سالگرد شهادت مجاهد عارف جهان پهلوان تختی

برای خوندن زندگی نامه و تمام فعالیت های سیاسی اقا تختی

 تا شهادت روی گزینه  ادامه مطلب کلیک کن البته باذکر صلواتی برا شادی

 روح این مجاهد عارف

 

 


<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ